87/7/24
5:0 ع
حرف نشدیده بهم بزنیم
نو بگوییم و نو بشنویم
عادت کهنه را بهم بزنیم
و ز باران کمی بیاموزیم
که بباریم و حرف کم بزنیم
کم بباریم اگر،ولی همه جا
عالمی را به چهرهنم بزنیم
چتر را تا کنیم و خیس شویم
لحظه ای پشت پا به غم بزنیم
سخن از عشق خود به خود زیباست
سخن عاشقانه ای به هم بزنیم
قلم زندگی به دست دل است
زندگی را بیا رقم بزنیم
"سالکم"قطره ها در انتظار تواند
زیر باران بیا قدم بزنیم
(مجتبی کاشانی)
87/6/4
1:44 ع
چشم یک روز گفت :((من در آن سوی این دره ها کوهی را می بینم که از مه پوشیده است. این زیبا نیست؟))
گوش لحظه ای خوب گوش داد،سپس گفت:((پس کوه کجاست؟من کوهی نمی شنوم.))
آنگاه دست درآمد وگفت:((من بیهوده می کوشم آن کوه را لمس کنم،من کوهی نمی یابم.))
بینی گفت:((کوهی در کار نیست من او را نمی بویم.))
آنگاه چشم به سوی دیگر چرخید،و همه درباره ی وهم شگفت چشم گرم گفت گو شدند و گفتند:((این چشم یک جای کارش خراب است)).
اگر خودمون نمی تونیم چیزی رو درک کنیم فکر نکنیم که اون چیز بیخود است.